شرم نام هشتمین رمان آنی اِرنو، نویسندهی معاصر فرانسوی، است که برای اولین بار در سال 1997 منتشر شد. اِرنو در خانواده ای نسبتا فقیر و کارگر متولد شده است. او اولین رمان خود را با نام «پاک شده» را در سال 1974 منتشر کرد. اِرنو به سرعت از نوشتن ادبیات داستانی فاصله گرفت و آثار ادبی خود را به خودزندگی نامه ی خود تبدیل کرده است.
اِرنو در داستان هایش ترکیبی از زندگی شخصی اش و تاریخ دنیا را در هم می آمیزد. او در رمان هایش در مورد بسیاری از مشکلات و دغدغه های زندگی خود، سخن گفته است؛ به عنوان مثال مشکلات پدر و مادرش در رمان های «مکان» و «شرم»، ازدواجش در رمان «زن یخزده»، سقط جنینش در رمان «اتفاق افتادن» و مرگ مادرش در رمان «یک زن».
اِرنو در رمان حاضر موضوع مشکلات زندگی با پدر و مادرش را دست مایه ی نوشتن آن قرار داده است. در این رمان نویسنده از مشکلات ریشه ای اش در مقولات متنوعی مانند فقر و شکاف اجتماعی تا تنش های عصبی و فجایع احساسی خود، در قالب زندگی با پدر و مادرش، را بازگو می کند که موجب ایجاد نوعی حس حقارت و شرم بر نویسنده شده است.
راوی در رمان «آنی» دوازده ساله است که روزی شاهد خشم جنون وار پدرش را برای به قتل رساندن مادرش با کارد باغبانی را مشاهده می کند. علارغم برگشت سریع اوضاع به وضعیت عادی، آنی سال های سال تحت تاثیر این خاطره ی کودکی قرار می گیرد.
نویسنده در خلال متن رمان سعی بر شرح و تحلیل زندگی خود برای یافتن پاسخی بر اتفاقی که افتاده است دارد. اِرنو از شرم و ترسی هولناک روایت می کند که خانواده اش در او به وجود آورده است و او را در استرسی همیشگی فرو برده است. در کنار این اتفاق مهم، نویسنده زندگی خود را در جامعه ی دهه ی پنجاه فرانسه، آن هم در خانواده ای نسبتا فقیر، شرح می دهد.
رمان «یک زن» نیز از آنی اِرنو توسط سمانه رودبار محمدی ترجمه شده و نشر علمی و فرهنگی آن را منتشر کرده است.
در بخش هایی از این کتاب می خوانیم:
«بعدازظهر روز یکشنبه ای در ماه ژوئن، پدرم می خواست مادرم را بکُشد. من مثل همیشه یک ربع مانده به ساعت دوازده به مراسم عشایر بانی رفته بودم. باید از قنادی شهرک تجاری، یعنی مجموعه ساختمان های موقتی که بعد از جنگ ساخته شده و در انتظار پایان بازسازی بود، شیرینی می آوردم.»
«چند روز است که با صحنه ی یکشنبه ی ماه ژوئن زندگی میکنم. وقتی نوشتمش، «واضح» می دیدمش: رنگی، با شکل های مشخص، صداها را می شنیدم، حالا، خاکستری شده، نامنسجم و بی صدا، مثل فیلمی در یک کانال تلویزیونی که قفل است و بدون بازکردن قفلش داری نگاهش می کنی. بیان آن صحنه با کلمات هم در بی معنا بودنش تغییری ایجاد نمی کند.»
«مردم را براساس درجه ی خوش مشرب بودنشان می سنجیدند. میبایستی ساده، رُک و مؤدب بود. بچه های «پایین»، کارگرانی که «به سختی روزگار خود را میگذراندند»، از قانون تبادل صحیح کلام با دیگران تخطی می کردند. دنبال تنهایی بودن، صورت خوبی نداشت، خطر آن وجود داشت که مانند «خرس» قلمداد شوی.»
آیا این بررسی برای شما مفید بود
هنوز بررسیای ثبت نشده است.
برای ارسال دیدگاه، وارد حساب کاربری خود شوید وارد حساب کاربردی شوید