تیتزیانو اسکارپا نویسندهی کتاب «داستانپرداز زندگی» نسبت به رسانه ها، روشنفکران و جامعهی مصرف گرای این روزگار انتقاداتی داشت. او میپرسید که چرا باید رسانهها با این شدت و حدت اخبار را به سمت مخاطبانشان پرتاب کنند و روشنفکران نیز فقط به اخبار انعکاس یافته از رسانهها بپردازند و دیگر ابعاد و جنبههای زندگی را نادیده بگیرند؟
او معتقد بود که مصرف گرایی به مردم تحمیل شده و مجموعهی این عوامل، حواس انسان را از زیست واقعی پرت میسازد، امید او را کم کرده و باعث فراموش کردن تاثیر جزئیات بر کلیات زندگی میشود. به همین سبب او کتاب «داستانپرداز زندگی» را نوشت. کتابی که در هر صفحهاش راجع به موضوعی مستقل و بیشتر اوقات شخصی صحبت میشود. نوشتههای کوتاهی که هر یک شرح یک اتفاق ساده هستند اما در قلب خود میتوانند معانی گوناگونی داشته باشند و روشنفکر را به دقت کردن وادارند. تیتزیانو اسکارپا قصد داشت با این کتاب یادآوری کند که در این قرن پرهیاهو باید مراقب بود تا در دام اخبار بینهایت رسانه ها، ناامیدی و مصرف گرایی نیفتیم و زندگی را با دقت و توجه به جزئیات تجربه کنیم و بگذرانیم.
تیتزیانو اسکارپا در سال ۲۰۰۹ برای رمان استابات ماتر جایزهی ادبی استرگا را دریافت کرد، هم چنین یکی از نمایشنامههای او با عنوان پاپکورن جایزهی معتبر پریکس ایتالیا را از آن خود نمود. بعضی دیگر از آثار او عبارتاند از: کامیکاز غرب، تپش قلب خارج از قانون، استابات ماتر و خانهی آخر. کتاب داستانپرداز زندگی را در سال ۱۳۹۶ انتشارات نیماژ با ترجمهی اثمار موسوی نیا منتشر کرد.
در بخش هایی از این کتاب می خوانیم:
«وقتی کتابی حاوی صدها تجربهی شخصی منتشر میکنم، نمیتوانم از خود سوال نکنم: آن چه برای من مهم است از نظر دیگران چقدر اهمیت دارد؟ تجربههایی که سالهای زیادی آنها را زیستهام و به شیوهای ساختگی و ترکیبی بیان شده اند. آیا برای همه جالبتر نیست که نویسنده فقط به اسطورههای جمعی بزرگ و وقایع مهم تاریخی بپردازد؟ در رسانه ها، نقش افراد در جامعه به طور مجزا، تقریباً همیشه بر اساس تفسیر وقایعی است که رسانهها ارائه میدهند. همان چیزی که آن را در این کتاب "دنیا نامیدم. مثلاً روزنامهی امروز را ورق میزنم و میخوانم:" با دیدن آن وزیر در تلویزیون، این فکر به ذهنم خطور کرد که … بسیار خب، به خودت اجازه میدهی آزارمان دهی فقط چون میخواهی دربارهی چیزی که در تلویزیون دیدهای اظهار نظر کنی. پس زندگی چه؟ اتفاقهایی که برای ما میافتند چه ارزشی دارند؟ آیا ما فقط تماشاگران رسانه هستیم یا اتفاقی برای ما میافتد که ارزش جمعی و منتشر شدن داشته باشد؟»
«اگر سی سال پیش بود این سطور را در حالی که بالشتکی زیر ماشین تحریرم گذاشته بودم مینوشتم، چون میز با صدای کلیدهای ماشین تحریر کلی سر و صدا راه میانداخت: در این ساعت از شب که پنجرهها هم باز هستند، همسایهها را بیدار میکردم. مثال دوم: بچه که بودم یک کلکسیون از اسکناسهای مینیاتوری صد لیری درست کرده بودم. آن اسکناسها را بانکها به خاطر کمبود سکه چاپ میکردند و انگار به دنیای اسباب بازی تعلق داشتند. در دههی نود همیشه توی جیبم وسیلهای بود که به درد شنیدن پیغام گیر خانهام از تلفنهای عمومی میخورد. عصر و زمانه چیست؟ زمانی که موقعیتهایی از این دست به ما تقدیم میکند. حق السکوت عصر و زمانه، نباید چنین موقعیتهایی را از دست داد، اینها تنها راه ورود با روشهای ویژه و ماندن در این جهان و دیگر اصلاً به ما عرضه نمیشوند. برای همین ضروری است پدیدههای زودگذر و نوآوریهای تکنولوژیکی را که به زودی کهنه میشوند دنبال کنیم. کسی که میخواهد به تمام چهرههای هستی دست یابد باید دنبال روزهای زودگذر باشد.»
آیا این بررسی برای شما مفید بود
هنوز بررسیای ثبت نشده است.
برای ارسال دیدگاه، وارد حساب کاربری خود شوید وارد حساب کاربردی شوید